خنده در خانهی تنهایی مجموعهای است از هفت داستان کوتاه، نوشتهی بهرام مرادی؛ نویسندهای ایرانی که هم اکنون ساکن آلمان است و این داستانها را نیز در همان جا نوشته است.
وقتی صحبت از نویسندهای میشود که در غربت مینویسد و از زبان و وطن مادری خود دور است، در ابتدا این تصور پیش میآید که او باید از نظر دایرهی لغات و ذخیرهی واژگانی، دچار مشکل باشد. اما حداقل در مورد مرادی اینگونه نیست. او بر ظرایف و ظرفیتهای زبان فارسی کاملأ مسلط است و نه تنها داستانهایش از این منظر، عیب و ایرادی ندارند، بلکه ما در آنها انبوهی از واژگان و تعابیر و ترکیبها روبهرو هستیم. گاه حتا مرادی از لغات و تعابیری استفاده میکند که ممکن است یک نویسندهی وطنی، همهی آنها را دمدست نداشته باشد و یا در صورت دستیابی به آنها، نتواند با این تناسب و ظرافت، بهکار بگیرد.
پس در نگاه اول میبینم که خنده در خانهی تنهایی از نظر زبان با مشکلی روبهرو نیست و علاوه بر آن نثری پاکیزه و روان نیز دارد، اما مرادی با این زبان و نثر، چه گفته است؟ لایهی سطحیی داستانهای او را زندگی در غربت شکل میدهد، ولی این فقط سطح ماجرا است. آن چیزی که برای مرادی اهمیت دارد و در داستانهایش به آن پرداخته است روابط انسانی در دنیای لغزنده و پیچیدهی معاصر است. از این زاویه، میتوان او را نویسندهای امروزین – به معنای واقعیی کلمه – دانست؛ چرا که دغدغهی او بیان خستگیها، دلزدگیها، شادمانیهای زودگذر و همهی آن احساساتی است که انسان مدرن امروزی در محاصرهی تکنولوژی و ماشین، به آن مبتلا است. البته او همهی اینها را در لایهای از طنز و شوخطبعی پیچیده است تا محصول نهاییاش به مخاطب، صرفأ دلزدگی و اندوه نباشد. طنازیهای مرادی، بیشتر در جزئینگریهای او و دستگذاشتنش بر گوشههای پنهان ذهن و روح شخصیتها، خود را نمایان میسازد. در این جا «مرادی» یادآور بهرام صادقی میشود که در داستانهایش بی آنکه خود به قضاوت و داوری بپردازد انسان زمانهی خود را رندانه به نقد میشکد. ردپای ذهنیت بهرام صادقی در نگاه به جهان و داستان، بر کتاب خنده در خانهی تنهایی دیده میشود. البته مرادی خود بر این مسئله واقف است. حتا به نظر میرسد که داستان «نویسنده غول است» در این کتاب پاسخی است به داستانی از بهرام صادقی با عنوان «آقای نویسنده تازهکار است» اما در همین داستان هم نکتهسنجیها و ظرافتهای طنازانهای وجود دارد که مختص مرادی است. تنها در یکی از داستانهای این کتاب با عنوان «مهمانی سر نگرفت» سایهی بهرام صادقی بیش از حد لازم سنگینی میکند و به نظر میرسد که در این جا مرادی نتوانسته است خود را از دست او برهاند.
با این حال، امتیازات کتاب خنده در خانهی تنهایی بر نقاط ضعفش میچربد و اگر آنچه را در این نوشتهی کوتاه در بارهی داستانهای مرادی آمد، بخواهیم خلاصه کنیم، چنین خواهد بود: زبان و نثری پیراسته و غنی که از ظرفیتها و امکانات زبان فارسی به خوبی بهره گرفته است، هوشمندی و معاصربودن نویسنده در پرداختن به دنیا و انسان و نکتهسنجی و طنازی او. همچنین میتوان در بارهی شیوهها و شگردهای داستانپردازی مرادی سخن گفت که کوشیده است در هر داستان، پیشنهادی تازه برای چگونگی روایت قصه، داشته باشد. اما در این مجال اندک، امکان پرداختن به این مقوله نیست.
در ابتدای این نوشته گفتیم که مرادی این داستانها را در غربت نوشته است. در پایان ذکر این نکته هم بد نیست که با وجود زیستن در فضا و مکانی بیگانه، او دچار احساسات و سوز و گداز نشده است. ما در داستانهای مرادی، انسان را میبینیم که در مکانی ـ حالا خواه دور از وطن ـ دارد زندگی میکند و شرایط زیستن در آن محیط با همهی تفاوتهای آشکار و پنهانش با وطن را، پذیرفته است. نغلطیدن مرادی به ورطهی احساساتیگری و دم از غربتزدن، باعث شده است که داستانهای او به یک رنجنامهی شخصی بدل نشود. حتا همانگونه که گفته شد، در جایجای داستانهایش رگههایی از طنز ناب و نکتهسنجیهای هوشیارانه دیده میشود که میتواند خواننده را به خنده وادارد. حتا اگر در خانهی تنهاییاش زندانی باشد!