خنده در خانهی تنهایی اولین كتاب منتشر شده از بهرام مرادی در ایران است. این كتاب جایزه نویسندگان و منتقدین مطبوعاتی در زمینه بهترین مجموعه داستان منتشر شده در سال ۱۳۸۱ را به خود اختصاص داد. بهرام مرادی نویسندهای است كه توی جایی نزدیک به دیوار سابق برلین نشسته و داستانهایش را می نویسد. و البته خیلی ها معتقدند كه خوب هم مینویسد. خنده در خانهی تنهایی را از زاویههای مختلفی میشود دید و تحلیل كرد. به طور كلی داستانهای این مجموعه مولفههایی دارند كه آنها را شبیه به هم میكند. هرچند كه اثر این مولفهها در تمام داستانهای مجموعه به یک اندازه نیست و گاه در حد رد قلمی محو و گاه نیز در اندازههای طرح اصلی داستان تغیر میكند. شاید بتوان گفت كه مرادی بسیاری از درون مایههای آشنای نوشته های پست مدرنیستی را توی داستانهایش ریخته و آنها را به شكلی آگاهانه به بازی گرفته. شناخت این درون مایهها یكی از هدفهای اصلی این متن است و ما عملا از طریق بررسی آنها به نوعی به جهان داستانی مرادی راه پیدا خواهیم كرد.
طنز:
درونمایه طنز را میشود آشناترین درونمایه داستانهای مرادی به حساب آورد. طنز به شكلی ظریف و آگاهانه در تمام داستانهای مرادی تنیده شده است و زیربنای اصلی آنها را تشكیل میدهد. طنز مرادی در این داستانها بیشتر شخصیتنی است تا موقعیتی. شخصیتها در این مجموعه داستان هیچ پایگاه مشخص و ثابتی ندارند و به تقابلهایی بیمعنی و یا بینتیجه با محیط زندگیشان دست میزنند. مجموعه این تقابلها هیچ گرهگشایی خاصی را برای شخصیتهای داستانها ایجاد نمیكند و شخصیتهای مرادی نه تنها از یافتن راههای درست و منطقی برای ادامه زندگی ناتوانند بلكه اصولا در هیچ رابطهای به نوعی تطهیر روانی دست پیدا نمیكنند و تمامی گرههای ذهنیتیشان به همان شكل اولیه دست نخورده باقی میماند. این گرههای ذهنیتی و این ناتوانی در گرهگشایی از آنها اصلیترین زیر ساخت ایجاد طنز در داستانهای مرادی است. شخصیت داستان اول خانم نویسندهای است با نام نازنین مینایی. مینایی با نوشتن یک رمان عشقی معروف شده و اسمش بر سر زبانها افتاده. دعوت شدن به یک مراسم ادبی انگیزهای است برای یك سلسله تقابلهایی كه مینایی با یكی از شخصیتهای رمانش دارد. این تقابلها انگیزههای اصلی نگارش رمان مینایی را تخریب میكنند و دست آخر تنها چیزی كه باقی می ماند صحنه جوکگویی شخصیتها در نمای پایانی داستان است. مینایی در تمام طول داستان به شكل ترحمآوری سعی میكند كه از داشته ها و زیربناهای ناپایدار فكری خود دفاع كند اما نه تنها به هیچ موفقیتی دست پیدا نمیكند بلكه به طور كلی به نوعی بیاعتقادی كامل به تمامی آنها میرسد و تمام رمان عاشقانه خود را با چند جوک معمولی معاوضه میكند.
داستانهای چ ک ه، L، نویسنده غول است ، مهمانی سرنگرفت و شوهری برای ایلونا نیز به اشكال مختلفی از این شكل طنز شخصیتی بهره میبرند. به عنوان مثال در داستان چ ک ه شخصیت اصلی داستان برای اثبات دیوانهگی خود تلاش میكند. در شروع این داستان ما با فردی روبه رو میشویم كه سعی دارد موقعیت جنونآمیز خود را برای یک مامور پلیس شرح دهد. تمامی توصیفات و گفتگوهایی كه از زاویهدید این فرد روایت میشود تأییدی بر شرایط نامتعادل و غیرعادی روانی اوست. شرایطی كه با وجود اصرار بیش از حد این شخصیت از طرف دیگران مورد پذیرش قرار نمیگیرد و در نهایت رای بر عدم دیوانهگی او صادر میشود. در این داستان نیز عاملی كه موجب آفرینش نوعی طنز سیاه و آزاردهنده می شود نه موقعیت خاص و كمیک شخصیت اصلی داستان برای اثبات دیوانهگی خود كه تقابلهایی است كه شخصیتهای مختلف با هم دارند.
عدم قطعیت:
داستان L بهترین نمونه استفاده از این درونمایه در یک داستان است. عدم قطعیت به كار رفته در این داستان آنچنان زیبا و ظریف است كه به نوعی آن را میتوان اصلیترین ركن تشكیل دهنده این داستان به حساب آورد. داستان از زاویهدید اول شخص روایت میشود. اول شخص این داستان مجسمهسازی است كه ـ در زمان وقوع حادثه داستان ـ تازه به یک خانه جدید اسبابكشی كرده است. یكی دو هفته بعد از اقامت در خانه جدید معلوم می شود كه «اینجا دزد دارد»: «بهگمانم یكی دو هفته بعد از آمدنمان بود كه زنم گفت «انگار اینجا دزد دارد.» شب، لباس شسته ها را روی رختآویزهای تاشو پهن میكند و تو حیاط میگذارد و صبح میبیند كه بعضی تكهها نیست. پرسیدم حالا چیز گرانی را بردهاند ؟ گفت: نخیر. پنج تا از لباسزیرهای بنده و سركار غیبشان زده.» ماجرای سرقت لباسهای زیر از خانه راوی و سایر همسایههای آن منطقه مسكونی تبدیل میشود به «یكی از مایهخندهها و خیالپردازیهای من و پرفسور تو شبنشینیهامان.» استفاده از مولفه سرقت ـ آن هم به این شكل كمیک و طنز آلود ـ بعد از ورود یک خیابانگرد ـ و شاید هم یک ولگرد ـ شكل تازهای به خود می گیرد و عدم قطعیتی كه در سارق بودن و یا نبودن این تازهوارد وجود دارد مهمترین رویكرد نویسنده در پرداخت شخصیتی شخصیتهای داستان است. هرچند كه این پرداخت شخصیتها از اساس مایهای طنزآلود دارد و از هر گونه قطعینگری پرهیز میكند. از این عدمقطعیت به شكل كمرنگتری در داستانهایی نظیر داستان دو دقیقهای ، چ ک ه و چشمان پنهان روز واقعه استفاده شده است. در داستان چ ک ه ما با مجموعهای از اطلاعات مختلف روبه رو میشویم كه از یكسو تأییدی بر دیوانهگی راوی هستند ـ به ویژه در توصیفات خاصی كه خود راوی ارائه میدهد ـ و از سوی دیگر دلیلی یقینی و قاطع بر این دیوانهگی یافت نمیشود. به عبارت دیگر به نظر میرسد كه ژست دیوانهگی راوی نه فقط یک مشكل روانی ـ فیزیكی كه راهحلی است كه راوی به طور آگاهانه ـ والبته هوشمندانه ـ برای فرار از وضعیت خاص خود انتخاب كرده است.
پارانویا:
پارانویا یا كجبینی شخصیتی یكی دیگر از درونمایههای اصلی استفاده شده در داستانهای مرادی است. اكثر شخصیتهای مرادی در این داستانها از نوعی پارانویا در روابط مختلف زندگیشان رنج میبرند. اثر این درونمایه را در داستانهایی مانند : داستان دو دقیقهای ، چ ک ه ، نویسنده غول است و چشمان پنهان روز واقعه میتوان دید. در داستان چ ک ه راوی به طور آشكاری از نوعی پارانویا در زندگی شخصی و اجتماعی خود رنج می برد. تمام شخصیتهای داستان تحتتأثیر این كجبینی شخصیتی راوی تغییر شكل داده و به چیزی تبدیل شدهاند كه با مولفههای معمولی یک شخصیت تفاوت بسیاری دارد. حتی توصیفات مكانی ـ موقعیتی در این داستان از هجوم دیدگاه كجبینانه راوی در امان نماندهاند و به چیزهای نامعمولی تبدیل شدهاند: «دهان آونگ در جایگاه هیات منصفه باز شد پژواكش تو سالن پیچید». تداخل این پارانویا با عدمقطعیت جاری در بستر داستان به ایجاد لایههای مختلف و گاها متفاوت شخصیت راوی كمک بسیار زیادی كرده است. در داستان نویسنده غول است با شكل دیگری از این كجبینی شخصیتی روبه رو میشویم. این داستان سراسر بیان توصیفات وهمآلود نویسنده نیمه مجنونی است كه به بیان مانیفیستهای مختلف زندگی خود میپردازد. در این داستان ما با بیست و چهار ساعت از زندگی یک نویسنده بیست و چهار ساعته آشنا می شویم. بیست و چهار ساعتی كه در اثر تأثیر درونمایههای طنز و پارانویا در این داستان به طور كامل به هجو شخصیتی این نویسنده منجر میشود. البته در این داستان علاوه بر دو درونمایه فوق از درونمایه اقتباس نیز استفاده شده است كه در قسمت بعدی به آن خواهم پرداخت. پارانویا در داستان چشمان پنهان روز واقعه نقش كلیدیتری را ایفا میكند. در این داستان درونمایه پارانویا یا همان كجبینی شخصیتی اساس شكلگیری و ایجاد رابطه و تقابل است. عملا در این داستان، پارانویا به نوعی به كجبینی در تمام امور جهان تسری پیدا میكند كه در نهایت امكان برقراری هرگونه رابطه را از شخصیتهای مختلف داستان میگیرد. اوج این پارانویا، داستان انتهایی این داستان است. در قسمت پایانی این داستان، داستان دیگری از قول یكی از شخصیتهای داستان به نام نازنین مینایی (همان مینایی نویسنده داستان اول) روایت میشود كه به طور كامل به تشریح دنیا و موقعیتهای پارانویایی تمام شخصیتها اختصاص دارد. در این داستان پایانی ما با كابوسی از گمشدگی و كجبینی روبه رو میشویم.
اقتباس:
درونمایه اقتباس یكی دیگر از درونمایه های مورد استفاده مرادی در این داستانها است. ما در داستان نویسنده غول است با كاركرد این درونمایه آشنا میشویم. استفاده از نثر كهن سمک عیار در كنار نثر عادی و روزمره روایت نویسنده، دلیلی بر استفاده هوشمندانه مرادی از این درونمایه در داستان است. استفاده از سمک عیار و مقایسه كردن تصاویر آن با زندگی شبانه نویسنده، طنزی زیبا و عمیق را آفریده است كه در نهایت به هجو اندیشه و ذهنیت نویسنده منجر میشود. حتی استفاده آگاهانه مرادی از نثر و زبان بهرام صادقی ـ كه به طور واضح در داستان به آن اشاره میشود ـ به نوعی به كاركرد همین درونمایه در داستانهای مرادی ارتباط پیدا میكند.
در نهایت باید گفت كه آدمهای مرادی هیچ پایه یا تكیهگاهی در زندگی ندارند و در فضایی بین ذهنیات و جهان واقعی پیرامونشان معلق ماندهاند. این آدمها به معنای واقعی كلمه آشفتهاند. نگاهی به درونمایههای اصلی مورد استفاده مرادی در این داستانها ـ طنز، عدمقطعیت، پارانویا و اقتباس ـ عمق این آشفتهگی را مشخص میسازد. مرادی در داستانهای مجموعه خود جهانی را تصویر میكند كه به هیچ هدف مشخصی منتهی نمیشود. این جهان از هیچ كجا نیامده و به هیچ كجا هم نمیرود. فقط در مسیر این خوشگردیهای بیهدف خود هركسی را كه در سر راهش قرار بگیرد مسخره، هجو و مچاله میكند.