ساخت و ساز داستان ها برآمده از مضمونی است كه دستمایه نوشتن قرار گرفتهاند.
در سال های پایانی دهه هفتاد و در آستانه دهه هشتاد، نویسندگان خارج از كشور به دنبال یافتن بخشی عمده از مخاطبان خود در داخل از كشور تلاش كردند تا بخشی از آثار خود را در سرزمین زبان مادری خود منتشر كنند. جدای از فضای مساعد به وجود آمده برای چنین اقدامی، ارتباطی كه در این سالها از طریق دنیای مجازی اینترنت به وجود آمد، زمینه را برای گرایش به چاپ آثار در ایران در میان نویسندگان خارج از كشور در داخل كشور تشدید كرد. مجموعه «خنده در خانهی تنهایی» نوشته بهرام مرادی در اواخر سال ۱۳۸۰ در ایران به چاپ رسید كه البته در شناسنامه خود كتاب سال ۱۳۸۱ آمده است. این كتاب را نشر اختران به چاپ رساند. هفت قصه این مجموعه در فاصله سال های ۲۰۰۰ـ ۱۹۹۹ نوشته شدهاند كه در كارنامه دهه هفتاد نویسنده قرار میگیرد. «داستان دو دقیقهای»، «چ ک ه»، «L»، «نویسنده غول است»، «مهمانی سرنگرفت»، «شوهری برای ایلونا» و «چشمهای پنهان روز واقعه» نام قصههای این مجموعه است. «خنده در خانهی تنهایی» نشان از مرحله دیگری از روند كاری این نویسنده میدهد كه رگههای این حركت را در برخی از داستانهای قبل نویسنده به ویژه در سه قصه آخر مجموعه «در شكار لحظهها» می توان دید. توجه به لحن و فرم و روی آوردن به زبانی طناز و طنزآلود از مهمترین دغدغههای نویسنده در این مجموعه است. چگونگی ساخت و ساز داستان و تلاش برای انتقال فضای مهاجرت در این مجموعه از دیگر دغدغههای عمده است، نویسنده خود نیز تاكید دارد كه: «به طنازی زبان به عنوان عنصری مستقل اهمیت میدهم.» (در گفتوگو با ناصر غیاثی/ روزنامه همشهری/ ۱۸ تیر ۱۳۸۱) فضای تجربی آثار نویسندگان خارج از كشور كه دغدغه متفاوتنویسی دارند را در این مجموعه نیز میتوان مشاهده كرد. مرادی در متفاوتنویسی داستانش توجه به آثار نویسندگانی چون بهرام صادقی، صادق چوبک و برخی از تجربههای انجام شده، در دهه هفتاد در داخل را ایران دارد. همزمانی تجربه مرادی با برخی از آثار داخل كشور نشان از نگاه مشترک این دست از نویسندگان نسبت به جهان كنونی و روابط حاكم بر آن دارد. نوع روایت و زبان در «داستان دو دقیقهای» در همان آغاز یادآور نوع روایت و زبان گزارشگرانه بهرام صادقی در برخی از داستانهایش است.
«از خانم نازنین مینایی، نویسندهای كه به تازگی با انتشار یک رمان عشقی سر زبانها افتاده بود، دعوت شد در شب هنرمندانی كه ماهی یک بار دور هم جمع میشوند، چیزی كه حداكثر ده دقیقه ـ متناسب با حوصله جمع ـ طول بكشد، بخواند. شاید در موقعیت دیگری، بعضی كلمات باعث رنجش ایشان میشد، ولی باید خاطرنشان كرد اولا دعوت شفاهی بود (و به گونهای ضمنی نشان دهنده راه دراز او تا تثبیتشدن به عنوان نویسنده)، ثانیا از طرف شاعرهای شده بود (از جوش و خروشهایش بر میآمد همه كاره آن جمع ماهانه است) كه با وجود آشنایی كوتاه مدت آن قدر خود را صمیمی و نزدیک احساس میكرد تا او را «نازی جون» صدا بزند. از این ها گذشته مینایی زن كنارهجویی بود. آن قدر كه حتی بعد از اسم در كردناش كمتر كسی از آشناهایش باور میكرد او بتواند یک جمله كامل، یک فكر، یک احساس ـ بالاخره چیزی، هر چیز را در یک جمع دو سه نفره بر زبان بیاورد؛ چه رسد به نوشتن؛ آن هم رُمان؛ آن هم از نوع عشقیاش».
داستان با این دعوت از نازنین مینایی آغاز میشود، نویسنده در صفحات نخست به همین شیوه واكنش و چگونگی تصمیمگیری نازنین مینایی را گزارش میدهد. تصمیم مینایی هنوز به عمل نرسیده كه اتفاق غیرمترقبهای میافتد و سروكله شخصیت های داستانی نویسنده در زندگیاش پیدا میشوند. اگر در داستان «نویسنده تازه كار است» بهرام صادقی، منتقدی به سر وقت داستان برای نقد و به زیر سوال بردن آن میآمد، در این داستان سر و كله خود شخصیتهای داستان مینایی در زندگیاش پیدا میشود و كلنجار رفتن نویسنده با شخصیتهایش، ادامه داستان را رقم میزند. بعد از این سر و كله نویسنده داستان نازنین مینایی پیدا می شود كه با شخصیت نویسنده داستانش كلنجار برود و در نهایت نیز خانم مینایی به جلسه داستانخوانی میرود و داستان دو دقیقهای خود را میخواند. داستان، داستان نویسنده گمنامی به نام نون است كه سالها تلاش دارد تا داستانی در جایی به چاپ برساند اما موفق نمیشود، تا این كه پس از سالها از طرف یک مجله علمی تازه منتشر شدهای از او درخواست میكنند تا داستانی حداكثر هزار و پانصد كلمهای برای آنها بنویسد، نون پس از تلاشهای بیثمری تصمیم به خلق شخصیتی به نام میم میگیرد كه او نیز نویسنده است. نون میخواهد میم را در موقعیت خودش قرار دهد. نویسندهای كه میخواهد یک داستان كوتاه كوتاه بنویسد ولی شخصیت داستانیاش سركش و بیملاحظه است و حاضر نیست در خانه هزار و پانصد كلمه سر كند. نون نمیتواند چنین داستانی را بنویسد، به همان گونه كه نازنین مینایی نمیتواند داستان دو دقیقهایاش را بنویسد و در نهایت، انتهای داستان خود را به یک جوک منتهی میكند و از حاضران در آن جلسه دعوت می كند تا در روایت آن جوک سهیم شوند و با این ترفند، داستان دو دقیقهای نازنین مینایی و بهرام مرادی به پایان میرسد. «رابطه نویسنده با داستانی كه مینویسد، دغدغه روزمره من است: این كلماتی كه كنار هم چیده میشوند، قرار است چه كار كنند؟ مشكل خانم مینایی نویسنده (در داستان دو دقیقهای) چیست كه از زندگی واقعی خودش فرار میكند و به دنیای داستانهایش پناه میبرد؟ یا بلد نیست نه بگوید چون خودش هم نمیداند به چی باید نه بگوید به چی بله؟» (در گفتوگو با ناصر غیاثی)
«چ ک ه» به همان گونه كه خود نویسندهاش نیز در زیر این نام اذعان داشته، داستانی چخوفی كافكایی هدایتی است. راوی مجبور است برای اثبات دیوانگیاش به پلیس مراجعه كند و در روند اثبات دیوانگیاش واقعا هم دیوانه میشود و در نهایت نیز سر و كله پیامبری پیدا میشود كه به دنبال آن راه میافتد. ساخت و ساز این داستان در وهله نخست بر آمده از مضمونی است كه نویسنده دستمایه نوشتن اثرش قرار داده است. مرد در خانه تنهایی خود از گرفت و گیرها و ایرادهای زنش به پلیس پناه می برد تا مدركی دال بر دیوانگی خود بگیرد. برای اثبات دیوانگی نیاز به شاهد دارد. در فضای خارج از كشور نیز به مانند داخل كشور شهادت زن، نصف محسوب می شود و شهادت دیوانه از نصف هم كمتر و شهادت یک حیوان به شرطی است كه به لحاظ مسكن و معیشت مستقل باشد. مرد سرانجام با استفاده از پیچ و خمهای قانون و از راه رشوه دادن اثبات می كند كه دیوانه است، بعد از این در خانه با زنش روبه رو می شود كه به جانش میافتد و سرانجام مجبور به ترک خانه است.
اطلاق عنوان «L» بر یک داستان در خود مایهای را نهفته برای كشاندن خواننده به سمت و سوی فضای خاصی. «L» نام مجسمه ای است در داستان كه علاوه بر فضاسازی، ربط دهنده خط داستانی و تحلیلگر شخصیتها نیز است. راوی مجسمهسازی است كه به تازگی به همراه خانوادهاش به خانهای نوساز آمدهاند و هفتههای اول متوجه میشوند كه كسی لباسهای زیر آنان را می دزد. پرس و جو كه میكنند، این ماجرا برای دیگر همسایهها هم پیش آمده است. دزدی لباس ابتدا به یک شوخی میماند اما به تدریج موجب مشكلات عمدهای میتواند بشود. همسایهها قبل از این در پی چاره، پلیس خبر كردهاند، برای پیگیری ماجرا از سوی پلیس باید علیه فرد یا افراد نامعلوم شكایت كنند، اما وقتی باید اسم تک تک شاكیها را با جنس و شكل و رنگ اموال مسروقه در شكایت نامه بنویسند قیدش را میزنند. پروفسوری در همسایگی مجسمهساز مهاجر ایرانی است كه پروفسور تاریخ یونان باستان در دانشگاه است. پروفسور به مجسمهساز از روی نقشه، رندانه محل زادگاهش را نشان می دهد كه پانصد سال قبل از میلاد در آن جا خشایار شاه ایرانی را شكست دادهاند. در شبنشینیهای مجسمه ساز ایرانی با پروفسور، سر و كله جَكی نیز پیدا میشود كه پروفسور او را ساتیر خطاب میكند. ساتیرجَكی مظهری از شیطنتهای شهوی ساتیرهای باستان در جهان مدرن امروز ترسیم میشود كه در نیمه شب به دنبال ماریا آمده و این ماریا هر مادینهای میتواند باشد كه ساتیر او را از نشانههای مادینگیاش میشناسد. هر سه مرد نمونههایی از اساطیر باستان در جهان امروز هستند كه سرگردان و غریب اند، اما در ذهن و دنیای خود با پناه بردن به مستی ولایعقلی در پی تحلیل وضعیت خود در جهانی سرگردان و بینشانه هستند. این سه در واقع نشانههایی از گمگشتگی و حیرانی انسان امروزند، هر یک نیز از سرزمین و فرهنگ دیگری آمدهاند. در دنیای پیچیده و در فضایی گروتسک با لحن و نگاهی شوخ و طنز در پی تحلیل خود هستند. مجسمهساز با مجسمههایش، شمایلی از آدمهای امروزی در هیبت اساطیریشان میسازد، پروفسور درس تاریخ باستانشناسی میدهد و جَكی، هنرمندی است كه لاقید و بیخیال به دنبال مادینه اساطیری خود است. هر سه انگار از اساطیر باستان به دنیای امروز كشیده شدهاند. وجود این نشانههای اساطیری تاریخ قدیم در دنیای امروز با یک شوخی فانتزی به سرقت رفتن لباس زیر به طنزی تلخ میماند. آدمهای تنها و گمگشته در دنیای مدرن و پیچیده غرب در خنده و قهقههای كه سر میدهند، بیشتر از آنكه فضایی خنده آور را ترسیم كنند، بر ملاكننده تلخی و ترس فضایی هستند كه در آن زندگی میكنند.
به گفتوگو نشستن با خود و شكل دادن به اثر از طریق این جدل در داستان فارسی سابقهاش بر میگردد به بوف كور صادق هدایت كه راوی با سایهاش حرف می زند و از طریق توضیح آنچه در ذهنش است برای سایهاش اثر شكل میگیرد. صادق چوبک نیز در «سنگ صبور» از طریق به گفت وگو نشستن احمدآقا با آسید ملوچ همزاد احمد آقا منطق شكلگیری اثر پی نهاده میشود. در داستان «نویسنده غول است» شاهد به گفتوگو نشستن راوی كه نویسنده است با عنكبوت داستان سنگ صبور صادق چوبک، منطق روایی اثر را پی مینهد. عنوان داستان، یعنی «نویسنده غول است»، جدل با داستان «نویسنده تازه كار است» بهرام صادقی و گفتوگو با متن های دیگری از جمله داستان «سنگر و قمقمه های خالی» بهرام صادقی است. در این جدل و گفتوگو نوعی بازی نیز وجود دارد، بازیای كه نویسنده سرخوش و شوخ از آن است و در ساخت و ساز اثرش تن به مكاشفه و شهود در روند شكلگیری آن داده است. «این آقای نویسنده (در نویسنده غول است) كه زمانی در حضور بهرام صادقی تازهكار بود و حالا كهنهكار شده، درناف اروپا چه كار می كند با عنكبوتی كه احتمالا باید نوه نتیجه همان آسید ملوچ چوبک باشد؟ و آیا واقعا هنوز داستان مینویسد و یا فقط داستان را زندگی میكند و زندگیاش چرخی بیوقفه است در خیالات خودش؟ نوشتن زیباست؛ اما مخوف. ایستادن بر لبه مغاکهای درون است كه هر لحظه امكان سقوط كردن در تنوره آتش را دارد.» (در گفتوگو با ناصر غیاثی)
پرداختن به زندگی یک زن و شوهر در قصه «مهمانی سر نگرفت» به نوعی بخشی از زندگی هر زن و شوهری در دنیای مدرن معاصر می تواند باشد. آقای قربانی و خانمش تصمیم میگیرند برای برگزاری یک میهمانی برنامهریزی كنند، بچهها خوابند و آن دو در سكوت با یک قلم و كاغذ برنامه ریزی میكنند. زن و مرد یكی یكی دور دوستان و آشنایان خط میكشند تا این كه برادر خانم آقای قربانی می ماند برای دعوت به میهمانی. در نهایت نیز شب بعد خانم قربانی خبر كنسل شدن مهمانی را اعلام می كند. طنز این داستان، قبل از آنكه در كلمات نمود پیدا كند، در موقعیت این زن و شوهر و چگونگی رفتار آن ها به چشم میآید، هر خوانندهای می تواند بخشی از زندگی خود را در این قصه بازخوانی كند. ساختار ساده اثر به همراه دقت در چیدن جملات و حتی كلمات در كنار یكدیگر قصهای خواندنی و جذاب را به وجود میآورد.
نویسندگان خارج از كشور در دوره ای از مهاجرتشان از حس نوستالژیک نسبت به وطنی كه تركش كردهاند، فاصله میگیرند و بن مایههایی را دستمایه نوشتن قرار میدهند كه در وهله نخست از مسئله مهاجر بودن آنان فاصله دارد. در این دست از قصهها، اغلب دید انسانیتری بر اثر حاكم است. «شوهری برای ایلونا» از جمله قصههای نوشته شده توسط نویسندگان خارج از كشور است كه دیگر در آن دغدغههای غالب بر قصه مهاجرت وجود ندارد. توجه به ساختار اثر در این قصه از سوی نویسنده از نكات برجسته و قابل تامل است. جابه جایی زمان در خط روایی اثر ایدهای بدیع است كه به نظر میرسد در حالتی شهودی به دست آمده است. توجه به ساخت و ساز اثر و دغدغه متفاوتنویسی در «شوهری برای ایلوانا» نویسنده را به شگردی خاص خود میرساند. مادر و دختری در قصه هستند كه روایت بخشهایی از زندگیشان و چگونگی فاش ساختن این ارتباط كل ساختار اثر را شكل میدهد. راوی به عنوان ناظری مخفی به صورتی شوخ و شنگ قصهها را روایت میكند. ایلونا از شوهرش جدا شده و بعد از آن صاحب بچهای به نام فیلیسیتا است كه معلوم نیست مال شوهر سابق است یا شوهر آینده. «این داستان برای من تجربه لذتآوری بود. اول این كه در همان نگارش اول، شد كاری كه من دوست دارم: نوشتن درباره چیزی كه اصلا و ابدا ربطی به مهاجر و خارجی نداشته باشد. یا: موافق اید با این دوربین، چند كیلومتر آن ورتر را هم ببینیم؟ دوم: این داستان ـ تیترش هم هست در داستان ـ كنكاشی است در آن چیز، این چیز: یعنی به قولی یواشكی معرفی كردن یک مجموعه از طرف یک آدم فضول به یک آدم فضول تر.» (در گفتوگو با ناصر غیاثی)
«چشمهای پنهان روز واقعه» آخرین قصه مجموعه، هزارتوی خانه داستان نویسنده است كه می خواهد خودش را در این خانه به تصویر بكشد و در عین حال روایت شود. دغدغه داستان تجربی در ساختار و زبان و بن مایه اثر نمود دارد. نویسنده پس از گذر از قصههای مجموعههای «در شكار لحظهها» و «یک بغل رُز برای اسب كَهر» به تشریح و نقد وضعیت خود در برلین می پردازد. در این داستان اثری از نگاه نوستالژیک و خشم در گلو فرو نداده دیده نمیشود، بلكه نویسنده با وقوف به تنهایی خود در خانه غیر ترجیح می دهد خنده سر دهد. ساختار خانه به خانه اثر به هزارتویی میماند كه از بافت هزارتوهای متنهای قدیمی فاصله گرفته و متاثر از پیچیدگی جهان معاصر است؛ چندین داستان در هم تنیده شده اند. پنج راوی ایرانی به تشریح و توضیح وضعیت خود در برلین میپردازند. سهرورد منتقد، رازی نقاش، روشنک فیلمساز، مینایی نویسنده و چشم پنهان دیگری راویان این داستان هستند. خط روایت بر محور سهرورد است. سهرورد و دخترش روشنک به همراه دوستان دیگرشان به مناسبت جشن نوروز در خانه فرهنگهای جهان برلین گرد هم میآیند و این مناسبت پروژه فیلمسازی روشنک نیز است كه با پدرش زندگی میكند و مادرش در خانه مرد دیگری است. از چشمی دوربین روشنک و چشم راویان دیگر، اثر خط روایی تودرتویی را دارد كه در مكانهای مختلف روایت میشود. همه چیز این داستان در دایره زندگی ایرانیان در خارج روی میدهد و موضوعاتی چون چگونگی رابطه ایرانیان خارج از كشور با یكدیگر و جامعه میزبان، دغدغههای ماندن یا رفتن به ایران، جدایی زن و شوهرها از همدیگر و واقعههای سیاسی مانند كنفرانس برلین دستمایه نوشتن قرار گرفتهاند.